هدیه به آشنا

ساخت وبلاگ
شامگاه در کوی یارم تا سحرمی نشینم پی دیدار و خبرسالهاست منتظرم در کوی اوکه نگاهی افکند در یک نظرنای دیگر رفته از پاهای منسوی چشمم‌مانده درچهارچوب درگر چه نشاید خستگی در مکتبمروزگار می گیرد از سوئ شررنه زمستان دانم ونه نوبهارفصل پاییز آید اندر هرگذربا صبا گویم شکایت گاه گاههر قدم دلتنگی من بیشتربهر اعجاری از آن چشم خماردر دل شب ناله زن لیک بی اثرطاقت من طاق گشته دل کبابای خدا کی می زند شانه به سرتا که ریحش آورد خرده نسبممست گردداین سر پر شور وشرش هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 22:44

بزن زخمم ای روزگار نا بکاربه تکرارت ای هرزه ی کامکاراگر چه مرا خسته تر می کنیمن آخر رها می شوم در خزان یا بهارتنم زخمها دارد از کین تودلم چون کویر است وهم شوره زارچرا بی جواب است داد خواهی منخدایا چرا بی جوابم در این گیر ودارشب بی پناهی من کی رود از برمکه روز روشن است گواه دل بی قراربه خون جگر هر دقیقه رود از سرمپر از درد نامرد وزمانم گه هوشیاردر این ورطه ی زندگی به دام افتاده امرسد مرگ از در به پایش بیافتم سبکبارهزار رد دد نقشه ی سینه امولی بسته دستم به هر انتقام وشکاربه خود گویم او را بس بود در برمولیک اوپر از صبر وبخشایش است در کنار هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 22:44

مثل پرواز کبوتر بی قرارم
پشت پندار شکسته بی بهارم
می رود تا شوره زار گردد دلم
پشت پا خوردن دائم شده کارم
جای جای دل من تاریک وسرد
کی رسد صبحی که آیم به قرارم
این دل شب زده نا دیگر ندارد
بخت گویی رفته از هر کار وبارم
غم چو طوفان در نوردیده دل زار
بی مهابایی چشمش شده دامی به شکارم
گر چه خط خورده ی آن فخر نگاهم
نشود گم دلم از حیطه آن مهر نگارم

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 22:44